از کجا باید شروع کرد

میخواهم از یه جایی شروع کنم که سرفصلش برمیگرده به پارسال همین موقع ...

انگار همین دیروز بود ... منتظر نتایج کنکور بودم ... می دونستم خراب کردم ... با این حال منتظر معجزه بودم ... زمان سپری شد تا رتبه خودم رو دیدم ... همونی بود که فکرشو میکردم ...گفتن این عدد ۵ رقمی به کسانی که ۱۲ سال برام زحمت کشیده بودن سخت بود .

توی بیراه زندگی سرگردان بود که تصمیم به جبران گرفتم ...

در میان این هدفگیری آینده زندگیم بود که خستگی و دلسردی از سرنوشتم قدمهایم رو متزلزل کرده بود ... سرنوشتی که به نظر خودم تا به حال یه روی خوش به ما نشون نداده بود ... تا اینکه ...

تا اینکه با یه وبلاگ آشنا شدم ... چه جوریشو به یاد نمیارم ... اما خیلی نوشته هاش من رو تغییر داد ... این تحول باعث شد که به نوشته هاش وابسته بشم ...

یکسالی رو که صرف جبران موقعیت از دست رفته ی زندگیم میکردم با این وبلاگ سپری شد ...

البته یه علاقه یه طرفه بود ...


زندگی پستی و بلندی زیاد داره ... ولی خیلی وقتها جاده زندگی صاف صاف ...  وقتی روی جاده زندگی میری مراقب باش ... کسایی هستن که با حفر گودالهایی دوست دارن سرنوشتها رو تغییر بدن ...

خیلی به ما محبت کردی ... یادم نمیره ...

مواظب خوت باش ...

دوست دارت ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد